قرارگاه وبلاگی دانش آموزان استان مرکزی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات دفاع مقدس» ثبت شده است

سیره شهدا

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اهل قلم

شهید رسول خالقی

وبلاگ گل سرخ و چادر من نوشت

توی سنگر هر کس مسئول کاری بود. یک بار خمپاره ای آمد و خود کنار سنگر. به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. نمی توانست درست و حسابی راه برود. از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام می دادند. کم کم بچه ها بهش شک کردند. یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش. صبح بلند شد ؛ راه که افتاد ، پای چپش می لنگید! سنگر از خنده ی بچه ها رفته بود روی هوا! تا می خورد زدندش و مجبورش کردند تا یک هفته کارهای سنگر را انجام بدهد. خیلی شوخ بود. همیشه به بچه ها روحیه میداد. اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت. 

منبع : فهمیده های کلاس - روایت هایی کوتاه از زندگی دانش آموزان شهید

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۳:۱۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اهل قلم

خرید سال نو به سبک رزمندگان

وبلاگ سرمشق زندگی نوشت:

خرید سال نو به سبک رزمندگان



 

سر شب سید جواد ویرش گرفت که مجلس دعای توسل راه بیندازد. هر چه گفتم: «سید جان! قربان جدت! آخر کجا دیدی شب عید بیایند و گریه کنند و دعای توسل بخوانند؟» که بهم براق شد و گفت: «دعای توسل و مناجات که شب عید نداره.» دیدم حرف حق می زند. بچه های دیگر هم قبول کردند.

ادامه مطلب...
۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اهل قلم

درس خمپاره

وبلاگ سرمشق زندگی نوشت:

درس خمپاره

ساجد: کلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد.

  اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد و مرد پای من نیست، نگویید نگفتید!

 

ادامه مطلب...
۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اهل قلم